دلم خیلی گرفته دست خودم نیست خیلی سعی می کنم جلو اشکام رو بگیرم اما نمی تونم وجودم خالی شده این اطاق شده همدم تنهایی من جای جز اینجا ندارم .
تصمیم دارم شروع کنم به نوشتن خاطراتم شاید اینجوری اروم شم شاید اینجوری بفهمم به خاطر کدوم گناه نکرده ای دارم مجازات می شم . می نویسم شما قضاوت کنید .
می سوزم از این دوروئی و نیرنگ یکرنگی جاودانه می خواهم
ای مرگ از ان لبان خاموشت یک بوسه جاودانه می خواهم
امیدوارم زمانی که خاطراتم تمام شد مشکل منم حل شه تا بتونم یه کم اروم شم یا حداقل بمیرم که اینقدر زجر نکشم اخه چرا من گناه من چی بود دلم برای خودم و این اشکها که بی هیچ امیدی می ریزن می سوزه دلم برای ...... می سوزه